مامان و مشغولیت های جدید
سلام فندق کوچولوی مامان... قبلا گفته بودم که برای رفتن به عروسی برنامه ریزی کرده بودم ...باید همچین شیک و مجلسی رفتار می کردم تا تو اذیت نشی ...ولی قبل از اینکه خدای نکرده من اذیتت کنم توی فسقلی اذیتاتو شروع کردی ... می دونی چرا؟ چون برام سوغاتی فرستاده بودی ...یه مشت قرص و ویتامین و آمپول و سرم...بدتر از همه تهوع های تموم نشدی و نفس گیر و رفتن به بیمارستان... خلاصه که از عروسی من که هیچ ،عزیز جون هم چیزی ازش نفهمید این گلها رو عمو محمودت برام آورده ...چند تا گلدون پر از گل های رنگارنگ ...اولین گلهای بعد از بودن تووووو.... فندق کوچولوی مامانی ...تو بهونه زندگی منی ...
نویسنده :
مامانی
22:01